hiii
چله نشینی من
راستی خاله مولود یادش رفته از سفره شام عکس بگیره
درباره من
آیسان خانوم از همون بدو تولد مدام خنده رو لباش بود و کلی ام واسه مامان جونش میخندید و هنوز از چله بیرون نیومده بود که دست و پا میزد و واسه مامان و بابا و مادر جونش ذوق میکرد که بره تو بغلشون
هنوز یک ماهش تمام نشده بود که از خودش صداهای عجیب غریب در میاورد و دوست داره که باهاش حرف بزنن تا الان که سه ماهش هست کللللللی واسمون صحبت میکنه و از خودش صدا در میاره ، واسه عید که اومده بود کرج خونه مادر جون، کلللی سرو صدا راه انداخته بود و خونه رو گذاشته بود رو سرش البته اینم بگم دایی و خاله مولودش پایه اینجور کاراش بودن.
آیسان خانوم وقتی میدید همه بیدارن گاهی تا چهار نصف شب نمیخوابید و دوست داشت که باهاش بازی کنیم و حرف بزنیم. عزیزم بعضی شبا چشاش داشت از خواب میرفت اما همش نیگاه میکرد بهمون ببینه ما کی میخابیم.
هزار ماشاالله بچه باهوشی هستش، تا میبینه دوربین دسته مونه سریع یه ژست خوشگل واسومن میگیره ،اینم بگم هیچمحبتی رو بی جواب نمیزاره و سریع یه خنده ناز تحولیمون میده و ....