*عشق مامان و بابا*

مامان جون قراره جدیدترین عکسامو بفرسته واسه خاله مولود تا بزنه تو وبم، از اونجایی که من و عمو مهدی علاقه خاصی بهم داریم گفتم که حتما یه عکس از هردومون بفرسته واسه خاله جون تا بزاره تو وبم ، عمو جونم خیلی منو دوست داره و هوامو داره ، همیشه باهام صحبت میکنه و نمیزاره من حوصله ام سر بره ، منم فقط واسه اون میخندم و نمک میریزم آخه دوسش دارم. اما بین خودمون باشه عمو حامدم از من میترسه، از بچه کوچیک میترسه، میترسه مبادا من از دستش بیوفتم خخخخخخ منم واسش نمیخندم واسه عمو مهدی جوونم ناز میکنم

قد و بالای تو رعنا رو بنازم..

این لباس خوشگلم رو بابا جونم از تهران واسم خریده منم سریع پوشیدم تا خاله مولود یه عکس ناز ازم بگیره

مادر جونم واسم جشن چله نشینی گرفته بود ، کلی کیک و شیرینی و ژله و کلی مخلفات دیگه ، شام هم زرشک پلو با مرغ و چلو کباب کوبیده همرا با سوپ و... درست کرده بود واسمون دستش درد نکنه یه عالمه بووس واسش
راستی خاله مولود یادش رفته از سفره شام عکس بگیره

آیسان خانوم از همون بدو تولد مدام خنده رو لباش بود و کلی ام واسه مامان جونش میخندید و هنوز از چله بیرون نیومده بود که دست و پا میزد و واسه مامان و بابا و مادر جونش ذوق میکرد که بره تو بغلشون

هنوز یک ماهش تمام نشده بود که از خودش صداهای عجیب غریب در میاورد و دوست داره که باهاش حرف بزنن تا الان که سه ماهش هست کللللللی واسمون صحبت میکنه و از خودش صدا در میاره ، واسه عید که اومده بود کرج خونه مادر جون، کلللی سرو صدا راه انداخته بود و خونه رو گذاشته بود رو سرش البته اینم بگم دایی و خاله مولودش پایه اینجور کاراش بودن.

آیسان خانوم وقتی میدید همه بیدارن  گاهی تا چهار نصف شب نمیخوابید و دوست داشت که باهاش بازی کنیم و حرف بزنیم. عزیزم بعضی شبا چشاش داشت از خواب میرفت اما همش نیگاه میکرد بهمون ببینه ما کی میخابیم.

هزار ماشاالله بچه باهوشی هستش، تا میبینه دوربین دسته مونه سریع یه ژست خوشگل واسومن میگیره ،اینم بگم هیچمحبتی رو بی جواب نمیزاره و سریع یه خنده ناز تحولیمون میده و ....